باران می آمد


روزهای شیرین

باران می آمد
خوب در یادم هست،
آن شبی را که در خلوت آن کوچه ی تنگ
من و تو پرسه زنان
بی توجه،
به چشمان تر آسمان
به خیال خودمان،
(زیر رقص باران) می رفتیم.
دست هر یک به دستان دگر،
گره از عشق خورده
بر لبان من و تو جاری بود، خنده ی شیرینی
و تو گویی که همه غصه به دل ها مرده
کو دلی افسرده؟!
من و تو غرق ز دنیایی سراسر خوبی، یکرنگی

و به دور از همه احساس دلتنگی و غریبی

اما ...

اما اکنون من بی تو زیر لبخند آسمان اشک می ریزم ...

بی تو تنها


می پسندم نمی پسندم
برچسب ها : , , ,

باران می آمد


روزهای شیرین

 

باران می آمد
خوب در یادم هست،
آن شبی را که در خلوت آن کوچه ی تنگ
من و تو پرسه زنان
بی توجه،
به چشمان تر آسمان
به خیال خودمان،
(زیر رقص باران) می رفتیم.
دست هر یک به دستان دگر،
گره از عشق خورده
بر لبان من و تو جاری بود، خنده ی شیرینی
و تو گویی که همه غصه به دل ها مرده
کو دلی افسرده؟!
من و تو غرق ز دنیایی سراسر خوبی، یکرنگی

و به دور از همه احساس دلتنگی و غریبی

اما ...

اما اکنون من بی تو زیر لبخند آسمان اشک می ریزم ...

بی تو تنها

 


می پسندم نمی پسندم
برچسب ها : , , ,